برای دخترم باران

بدون عنوان

هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست مثل گل, صحبت دوست مثل پرواز, کبوتر می و موسیقی و مهتاب و کتاب کوه, دریا, جنگل, یاس, سحر این همه یک سو, یک سوی دگر چهره همچو گل تازه تو ! دوست دارم همه عالم را لیک هیچ کس را نه به اندازه تو... ...
22 بهمن 1394

بدون عنوان

فندق مامان الان یه ماهه که ما اومدیم خونه مامان جون تا من بتونم مراقبت از شما رو خوب یاد بگیرم؛ تو این مدت بابایی جمعه ها از شیراز میاد بهمون سر میزنه؛ ایشاله جمعه این هفته برمی گردیم خونه خودمون؛ دلم برای بابایی و خونه خودمون حسابی تنگ شده دخترم؛ تو چی؟
29 دی 1394

بدون عنوان

عسلم تقریبا 10 روز میشه که صورت دختر نازنینم پر از جوشهای نوزادی شده هر وقت نگاهت میکنم دلم آتیش میگیره؛ همه میگن یه چیز طبیعیه و واسه خیلی از بچه ها اتفاق می افته؛ اما از دیروز تا حالا  صورتت خارش داره و همش صورتت رو چنگ میزنی؛ اینقدر دلم میسوزه که هر وقت بهت شیر میدم نمی تونم بهت نگا کنم امروزم کلی گریه کردم دخترم زودتر خوب شو مامان من دلم طاقت نمیاره...
28 دی 1394

بدون عنوان

             مث اسمت که بارونه مث چشمات که معصومه تو باشی حس خوبی هست تو باشی قلبم آرومه تو بارونی تو بارونی تو امیدی گل نازم ...
25 دی 1394

بدون عنوان

اولین مسافرت باران جونی وقتی 10 روزه بود؛ از شیراز به لار؛ تو یه هوای بارونی زیبا که دخترم تو راه همش خواب بود                              ...
25 دی 1394

بدون عنوان

عسلم؛ بارانم امروز 23 دیماه شما یکماهه شدی عزیزم، چقدر روزهای خوش زود میگذره؛ الان یه ماهه که زندگی من و بابایی غرق نور و شادیه دخترم؛ این روزها همه وقتم برای شماست و من خیلی لذت میبرم از این حسی که دارم... امروز میخوام خاطرات این یه ماه رو برات بنویسم عسلم... خانم دکتر شجاعی که پزشک من و شما بود 24 آذر یعنی روز سه شنبه رو برای تولد شما نوبت داده  بودن؛ اما یک شنبه ساعت 3 شب با تکونهای زیاد شما از خواب بیدار شدم و فهمیدم دختر قشنگم دیگه جا براش خیلی تنگ شده و دوست نداره یه شب دیگه هم تحمل کنه این شد که با بابایی رفتیم بیمارستان و شما ساعت 8:15 صبح دوشنبه به دنیا اومدی عزیز دلم؛ بیچاره بابایی تو این چند ساعت کلی استرس کش...
23 دی 1394

بدون عنوان

نازنین دخترک پائیزی من؛ مامان بی صبرانه منتظر امدن توست؛ فقط 7 روز دیگه مونده تا در آغوش کشیدنت عزیزم؛ لحظه های انتظار چقدر سخت میگذره دخترکم...
17 آذر 1394