دخترم باران
هفته ها توی یه چشم بهم زدن میگذرن... انگار همین دیروز دوم اردیبهشت بود؛ که خدا هدیه ای از بهشت به من داد و من متوجه جوانه تازه ای در وجودم شدم و شور بی نهایتی در زندگی من و بابایی ات جریان پیدا کرد که هر روز با اشتیاق دیدنت و در آغوش کشیدنت بیشتر و بیشتر میشد... از همون اول تصمیم داشتم یه وبلاگ برات ثبت کنم و تمام خاطرات شیرین با هم بودنمون رو برات بنویسم اما متاسفانه مشکلاتی پیش اومد.. تا امروز که اولین روز از هفته 32 بارداری ام...
نویسنده :
مامان شورانگیز
15:04