بدون عنوان
باران خانومم چند وقته که از قطره آ+ د بدت میاد؛ و من هر روشی و هر نوع قطره ای که هست رو امتحان کردم و فقط یه نتیجه داشته؛ بالا آوردن دارو به اضافه همه شیری که از قبل خوردی؛ همه اش در گیر اینم که یه راهی پیدا کنم که شاید بتونی قطره ات رو بخوری؛ آخه ویتامین دی؛ تو شیر ترشح نمیشه و برای استخوان سازی خیلی لازمه؛ ماه قبل که خونه مامان جون بودیم شبا قبل خواب که گریه می کردی بهت قطره رو میدادم و چون شیرین بود با لذت تمام و ملچ ملوچ کنان می خوردی و گریه یادت می رفت؛ اون قدر با مزه بودی که واسه مراسم قطره همه دایی ها و خاله و مامان جون می اومدن.. حالا خانوم دکتر میگن خیلی از بچه ممکنه از چیزی که دوست دارن زده بشن و دیگه دوست نداشته باشن...
نویسنده :
مامان شورانگیز
12:50
بدون عنوان
آه دختر نازم؛ کوچولوی عزیزم امروز دوماهه شدی عسلم؛ بی نهایت خوشحالم؛ اما استرسی از یک هفته قبل دلم رو آشوب کرده بود؛ واکسن دوماهگی؛ بخاطر همین امروز صبح زود بیدار شدیم بابایی هم مرخصی گرفته؛ به فندق کوچولو شیر دادم یه عالمه با بابایی خندیدی و بازی کردی لباس تنت کردم و قطره استامینوفن دادم( مامان از چند روز قبل همش تو اینترنت و پرس و جو از دوست و آشنا واسه اینکه یه کاری کنم تا درد کمتری داشته باشی عزیزم) و راه افتادیم سمت مرکز بهداشت خانم گل تو راه خوابت برد بی خبر از همه جا... وقتی خانم پرستار خواست برات واکسن بزنه هیچ کدوم از ما دوتا دلمون نمی اومد که پاهات رو بگیریم ولی بلاخره بابایی از خود گذشتگی کرد و تو رو بغل کرد موقع واکسن از درد...
نویسنده :
مامان شورانگیز
18:27
بدون عنوان
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست مثل گل, صحبت دوست مثل پرواز, کبوتر می و موسیقی و مهتاب و کتاب کوه, دریا, جنگل, یاس, سحر این همه یک سو, یک سوی دگر چهره همچو گل تازه تو ! دوست دارم همه عالم را لیک هیچ کس را نه به اندازه تو... ...
نویسنده :
مامان شورانگیز
13:56
بدون عنوان
فندق مامان الان یه ماهه که ما اومدیم خونه مامان جون تا من بتونم مراقبت از شما رو خوب یاد بگیرم؛ تو این مدت بابایی جمعه ها از شیراز میاد بهمون سر میزنه؛ ایشاله جمعه این هفته برمی گردیم خونه خودمون؛ دلم برای بابایی و خونه خودمون حسابی تنگ شده دخترم؛ تو چی؟
نویسنده :
مامان شورانگیز
20:03
بدون عنوان
عسلم تقریبا 10 روز میشه که صورت دختر نازنینم پر از جوشهای نوزادی شده هر وقت نگاهت میکنم دلم آتیش میگیره؛ همه میگن یه چیز طبیعیه و واسه خیلی از بچه ها اتفاق می افته؛ اما از دیروز تا حالا صورتت خارش داره و همش صورتت رو چنگ میزنی؛ اینقدر دلم میسوزه که هر وقت بهت شیر میدم نمی تونم بهت نگا کنم امروزم کلی گریه کردم دخترم زودتر خوب شو مامان من دلم طاقت نمیاره...
نویسنده :
مامان شورانگیز
10:55
بدون عنوان
مث اسمت که بارونه مث چشمات که معصومه تو باشی حس خوبی هست تو باشی قلبم آرومه تو بارونی تو بارونی تو امیدی گل نازم ...
نویسنده :
مامان شورانگیز
18:53