برای دخترم باران

عکس اولین سونو گرافی

دخترم به خودت افتخار کن عزیزم تو میوه عشقی... این عکس سونو 20 هفتگی توست؛ دخترم حتما تو این روز صدای بابایی رو حس کردی که چقدر خوش حال از دیدن عکس زیبای تو بود؛ و حتما صدای ضربان قلب منو شنیدی که چه بی تاب میزد و از اون روز همون قدر داره تند میزنه و تا زمانی که بیای تو بغلم اروم نمیشه... منو بابایی از دکتر خواهش کردیم چند بار بادقت همه چی رو بررسی کنه و من دراین مدت همش داشتم دعا میکردم که خدا دخترم رو صحیح و سالم بفرسته پیشمون....منتظر دیدن روی ماهتم دخترم ...
7 آبان 1394

مادر

عا قبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می نهد آن زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است آن زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم می شود آن زمان در هر رگ من جای خون ... مهر او در تار و پودم می شود میفشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن می گشاید نور چشمم دیدگان ... بوسه ها از مهر بر رویش زنم همچو عشق پاك من جاويد باشدر كنارم زندگي آغاز كن عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می ن...
7 آبان 1394

بدون عنوان

دخترکم این روزا همش نگرانم نکنه عجله کنی و زودتر بخوای بیای بغل مامان... دکترم گفت تو خیلی ریزه میزه و کوچولویی؛ هر چند من خیلی دلم میخواد بتونم ببوسمت عسلم ولی امیدوارم به موقع و سالم بیای پیشم واسه همین همش دارم استراحت میکنم که تو هر روز تپل تر و مخملی تر بشی دخترم... دوست دارم
4 آبان 1394

دخترم باران

هفته ها توی یه چشم بهم زدن میگذرن... انگار همین دیروز دوم اردیبهشت بود؛ که خدا هدیه ای از بهشت به من داد و من متوجه جوانه تازه ای در وجودم شدم و شور بی نهایتی در زندگی من و بابایی ات جریان پیدا کرد که هر روز با اشتیاق دیدنت و در آغوش کشیدنت بیشتر و بیشتر میشد... از همون اول تصمیم داشتم یه وبلاگ برات ثبت کنم و تمام خاطرات شیرین با هم بودنمون رو برات بنویسم اما متاسفانه مشکلاتی پیش اومد.. تا امروز که اولین روز از هفته 32 بارداری ام...
29 مهر 1394

دخترم باران

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی تو امدی که بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی، خدا به من خندید واستخاره زدم گفت که کوثرم باشی خداکند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت؛ پدرت باشد توهم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو امدی و خدا خواست از همان اول تمام دل...
29 مهر 1394